منو حالا نوازش کن

ساخت وبلاگ

میخوام بنویسم از دیار باغی که هرچه هستو بودونبود همین موند بهیادگار باقی بعضی وقتا تو قصه ها یکی بود اما یکی نبودتو کنجه خلوت شب نشستم که تو همه ی این سال ها بنوازی و من باسازت برقصم چه خوش رقصیدم ومیرقصم دیدی ای دل که غمت چه ها با رخ و رخسارم کرد چه کرده بودم بی وفا که غم نبودنت بامن چنین وچنان کرد شب که میشه به عشق تو نفس نفس کم میارم یاد تو رو تو روز و شب کم میارم منکه میدونم نوشته هامو میخونی سازتو با ساز دلم کوک کن به خدا راهدوری نمیره

تجربه...
ما را در سایت تجربه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taskhireghalb بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 20 بهمن 1401 ساعت: 13:22